Friday, September 24, 2010

امان از جنگ

جنگ، واژه ای که هم نسلیهای ما خوب می فهمندش. جنوبیها بیشتر
ما تهرانی ها هم بویی از آن برده ایم
هم سن و سالهای من که با صدای آژیر داخل کوچه و خیابان می پریدند که ببینند این بار موشک کجا می خورد و صدای جیغ و ناله و گریه کودکان آیا به گوش انها هم می رسد
صدای "خاموش کن" های متععد هم محلیها که همسایگان را به خاموشی فرا می خواندند که مبادا سوسوی چراغی راهنمای خلبان عراقی نشود
تا بحال خود را بجای آن خلبان عراقی گذاشته اید. آیا جنگ او هم ایدئولوژیک بوده؟ آیا در آن بالا به یاد کودکش بوده که چشم انتظار اوست؟ آیا به همان میزان نگران کودکان این سرزمین هم بوده؟ شاید بوده
امان از جنگ

1 comment:

خورشید said...

سلام . من یکی هیچ وقت دلم برا عراقیا نمیسوزه . راست میگین اینجا تو جنوب وضع وحشتناک بود . انقدر جنایت کردن و وحشی گری که من فکر نمی کنم اصلا آدم باشن چه برسه به اینکه بفکر بچه های ما باشن . تمام بچگی ما تو ترس و صدای آژیر و توپ و شنیدن هر روزه خبر مرگ یکی از عزیزامون گذشت . من حتی از شنیدن خبر کمک کردن دولت به عراق هم لبریز نفرت میشم و نمی فهمم چطور کشوری که این همه خانواده رو به عزای پاره های تن اشون نشونده میتونه یکهو دوست و برادر بشه

Post a Comment